۱۴۰۰ پنج شنبه ۴ شهريور
تعداد بازدید : 1835

Mind Masters : Tim Burton

تیموتی والتر برتن معروف به تیم برتون متولد ۲۵ آگوست سال ۱۹۵۸ در بربنک کالیفرنیا، کودک منزوی و شجاع سینمای آمریکاست. او کسی است که در تاریخ سینما، بیشترین آثار شخصی را ساخته؛ عموما برایش فرقی ندارد که کمپانی ها یا مخاطبان از فیلم هایش خوششان بیاید یا نه زیرا او تنها برای دل خودش و به تصویر کشیدن دید خارق العاده اش فیلم میسازد، تا به خود اثبات کند، کمتر کسی مثل او در ساخت اتمسفر تبحر دارد.

 
"من همیشه هیولاها و فیلم های هیولایی را دوست داشتم و هیچ وقت از دیدن آنها وحشت نمی کردم. احساس می کردم اکثر هیولاها اساسا مورد سوتفاهم قرار گرفته اند. آنها معمولا روح عاطفی تری از انسان های اطراف خودشان داشتند."
 
این نقل قول از کارگردانی است که خاص بودنش در سینما و ساخت آثاری که تنها خودش در ساخت آنها تبحر دارد، زبان زد همه سینما دوستان است.  کارگردانی که چنان در خلق اتمسفر ماهر است، که تنها با مشاهده یک پلان از فیلمش میتوان فهمید که این فیلم دستپخت اوست. کارگردانی که در کارنامه اش، هم میتوان آواز خواندن در حمام خون را در اوج خشونت، و هم رقص در باران یخ با حس شاعرانه ی مثال زدنی را یافت.
 
تیم برتون را عموما با نگاه غیرعادی، کاملا متفاوت و آثار عمیقا مبتنی بر تخیلش میشناسند، اثاری که امضای تیم برتون در تمامی آنها به سادگی پیدا می شود. 
 
 
****
 
 
تیموتی والتر برتن معروف به تیم برتون متولد  ۲۵ آگوست سال ۱۹۵۸ در بربنک کالیفرنیا، کودک منزوی و شجاع سینمای آمریکاست. او کسی است که در تاریخ سینما، بیشترین آثار شخصی را ساخته؛ عموما برایش فرقی ندارد که کمپانی ها یا مخاطبان از فیلم هایش خوششان بیاید یا نه زیرا او تنها برای دل خودش و به تصویر کشیدن دید خارق العاده اش فیلم میسازد، تا به خود اثبات کند، کمتر کسی مثل او در ساخت اتمسفر تبحر دارد. او از ابتدا طرفداران پروپا قرص خودش را داشته است، کسانی که فانتزی خارق العاده او را درک می کردند و جذب آن میشدند. 
 
پدر تیم برتون ویلیام رید (بیل) برتن، کارمند اداره تفریحات سالم برینک بود و در پارک تفریحی شهر خدمت می کرد و مادرش جین رای (اریکسون) برتن مالک و گرداننده یک لوکس فروشی در همان بربنک بود. او با وجود آنکه پدر و مادری داشت که در زمینه تفریحی کار می کردند، ولی اغلب اوقاتش را به تنهایی می گذراند و دنیای کودکانه اش با خیالبافی هایی که داشت پر می شد. نقاشی های ترسناک میکشید و فیلم های هشت میلیمتری سیاه و سفید به شیوه استاپ موشن میساخت.  انزوایی که تیم برتن در کودکی تجربه کرد، را به شکل کاراکترهای منزوی فیلم های خودش که از سوی جامعه درک نمی شدند به نمایش درآورد است و که بهترین نمود آن را در ادوارد دستقیچی میتوان یافت. در اغلب آثار تیم برتن پدر خانواده چندان جذاب نیست، مترسکها و فضای سیاه و غالبا سرد، اغلب المان هایی هستند که از کودکی او آمده اند.
 
تیم برتن با خلاقیت نامتعارف خویش مخاطبانش را برای یک ربع قرن شیفته خود کرده است. برتن که برای سبک ترسناک و استعداد وافرش در خیال پردازی شناخته شده مدام بینندگان آثارش را با مکان های غیر عادی و شخصیتهای عجیب و غریب به وجد می آورد. کاراکترهای او، اکثرا موجوداتی به دور از جامعه و عجیب هستند که قلبی پاک دارند یا داشتند، و جامعه و زشتی ها، آن ها را نیز کثیف کرده است.
 
آثار اولیه او که محبوب تر هم هستند، فیلم هایی فانتزی است که به رغم شباهت هایشان به آثار کودک و نوجوان، عمیقا تفکر برانگیز است و از ساختار محکمی بهره می بردند.
 
تیم برتون یک برادر کوچکتر به نام دانیل دارد که حدود سه سال از او کوچک تر است و به کارهای هنری اشتغال دارد. تیم برتون از همان کودکی همراه با برادرش به نقاشی و تماشای فیلم می پرداخت، و در این دوران فیلم های ترسناک و تخیلی مثل گودزیلا، فرانکشتاین و سفرهای سندباد را تماشا می کرد و به کارهای ادگار آلن پو و آثار ترسناک ساخت همر و فیلم های وینسنت پرایس تاثیر زیادی در شیوه نگاه او به سینما گذاشت. وینسنت پرایس همان کسی است که دکلمه های مشهور موزیک ویدئو تریلرهای  مایکل جکسون را میخواند، و تیم برتون چنان  او را دوست داشت که بعد ها که معروف شد از او دعوت کرد تا در فیلم ادوارد دست قیچی نقش مخترع ادوارد را بازی کند. 
 
 
استعداد هنری تیم برتن اولین بار از سوی کمپانی جمع آوری زباله کشف شد. وقتی که در سال نهم تحصیل در مسابقه مربوط به طراحی پوستری با مضمون «آشغال نریزید» نفر اول شد؛ طرح او برای مدت یک سال  روی همه کامیون های شرکت جمع آوری زباله در شهر نصب شد و در معرض دید همگان قرار گرفت. بعد از دوران دبیرستان به انستیتوی هنر کالیفرنیا وارد شد. با توجه به نزدیکی به پایتخت سینمای جهان، مثل بسیاری دیگر از همکلاسی های خود، پس از فارغ التحصیلی از انستیتوی هنر در بخش انیمیشن کمپانی دیزنی به عنوان انیماتور مشغول به کار شد. فیلم کوتاه وینسنت (۱۹۸۲) که در این دوران تولید شد. این فیلم نشان از استعداد تیم برتن میداد و نظرها را در اولین مرحله به سوی او جلب کرد. حرکت بعدی او ساختن چند فیلم کوتاه بود که میتوان به فرانکن وینی (۱۹۸۴) اشاره کرد که با الهام از فرانکشتاین ساخته شده و در مورد پسری است که سگش مرده و تلاش می کند تا زنده اش کند. این اثر به هر حال موجب شد پل روبنس  کمدین و نویسنده که خالق شخصیت پی وی هرمان بود، تیم برتن را برای فیلم بعدی خود ماجراجویی بزرگ پی وی (۱۹۸۵) انتخاب کند. فیلم با هزینه کمتر از هشت میلیون دلار ساخته شد و توانست به فروشی بیش از ۴۰ میلیون دلار دست پیدا کند. 
 
در جامعه امریکا معمولا فیلمساز با اولین اثر خود را معرفی و اثبات می کند. پس از این اثر ارزان قیمت، تهیه کنندگان و عوامل با فیلمنامه و پیشنهاد جدید به سراغ برتن آمدند. برای جلوگیری از تکرار خویش برتن در مدت سه سال بعدی هیچ یک از فیلمنامه های پیشنهادی را خلاقانه و نو نیافت و از ساختن آنها خودداری کرد. تا اینکه فیلمنامه ای با نام بیتل جوس به او پیشنهاد شد. با ساختن فیلم بیتل جوس (۱۹۸۸) مجددا نام او بر سر زبان ها افتاد. و به این ترتیب او خود را به عنوان یک کارگردان جدید در هالیوود تثبیت کرد. در عین حال عواملی که در آثار بعدی همکار او بودند رفته رفته مشخص شدند. از آن جمله گروه موسیقی اوینگو بوینگو بود که آهنگساز شان دنی الفمن، بعد از فیلم ماجراجویی بزرگ پی وی در اغلب آثار تیم برتن با وی همکاری داشته است. فیلم بیتل جوس که با بودجه ۱۳ میلیون دلاری توانست بیش از ۸۰ میلیون دلار فروش دست پیدا کند، در مورد زن و مردی است که پس از مرگ به خانه شان برمی گردند و ساکنان جدید را می ترسانند.
 
 زمان آن رسیده بود که کمپانی بزرگی چون برادران وارنر به تیم برتن اعتماد کند و به این ترتیب پروژه بعدی یعنی ساختن فیلم بتمن با برداشت از داستان کمیک بوک بتمن که در آن زمان جزو کتاب های بسیار پرفروش بود به وی پیشنهاد شد.قطعا تیم برتون اگر قرار بود به سراغ ساخت فیلم کمیک بوکی برود، شخصیت بتمن و اتمسفر تیره و تاریک شهر گاتهام بهترین گزینه برای او بود، درنهایت هم فیلم اثر بسیار عالی شد. مایکل کیتون از فیلم قبلی همکاری با تیم برتن را آغاز کرده بود و جک نیکلسون هم به پروژه پیوست. بتمن آغازگر راهی بود که طی آن دهها اثر کمیک بوکی به فیلم های موفق با دنباله های متعدد و پرفروش بدل شدند. بتمن (۱۹۸۹) پرفروش ترین فیلم آن سال شد و با این موفقیت، تیم برتن اجازه یافت که فیلم بعدی را به میل خود انتخاب کند و بسازد. ادوارد دست قیچی (۱۹۹۰) اولین فیلم شخصی او، در عین حال آغازگر همکاری جانی دپ و تیم برتن بود. 
 
به راحتی نمی توان از کنار ادوارد دست قیچی گذشت، این فیلم به راستی یک شاهکار فانتزی روانشناختی است که بیشتر یادآور خود تیم برتون است. داستان بیگانه ای خوش قلب که معلولیتی در دستانش دارد که گرچه وسیله هنر او است، اما توسط هیچ کس درک نمیشود و بیشتر همه را میترساند. ادوارد توسط مخترعی ساخته شده که اعتقاد دارد حتی ربات های ساده ای که تنها کارشان قیچی کردن است هم میتوانند عشق بورزند و عاشق شوند. اما او قبل از اینکه دستان واقعی را به ادوارد هدیه دهد فوت کرده و ادوارد با دستانی قیچی طور باقی ماند. از دید روانشناختی ادوارد نماد هنرمندانی است، در موضوع ذهنی خاصی به نهایت تبحر رسیده و با شدت و تمرکزی غیرعادی به آن می پردازند، اما درک نمیشوند. افرادی که قابلیت های اجتماعی آنها دچار اختلال شده، در تشخیص اشارات اجتماعی و عاطفی مشکلاتی دارند. آنها  اغلب میل به برقراری ارتباط اجتماعی دارند اما ناتوانی در تعبیر قوانین ظریف و نانوشته ی اجتماع آنها را از داشتن عملکردی اجتماعی عاجز می سازد؛ آنها عاشق میشوند اما از عشق ورزیدن و گفتن آن عاجزند.
 
قیچی ها در عین حال که نشان دهنده ی قابلیت های اجتماعی ناکارآمد ادوارداند، تصویرگر استعدادی اند که نمود این هنر در مجسمه های شمشادی قلعه یافت میشود و زاده تنها چیز هاییست که ادوارد با آنها آشنایی داشته. اما بعد از ارتباط برقرار کردن با جامعه و یاد گرفتن روابط اجتماعی مجسمه های یخی جایگزین میشوند، که به مراتب دارای جزئیات بیشتریست و اینبار الگویش نیز از تجربه زندگی کردن میان مردم نشات میگیرد.
 
موفقیت فیلم های تیم برتون، باعث شد که کمپانی برادران وارنر کارگردانی قسمت بعدی بتمن را با نام بازگشت بتمن را به او بسپارند.
 
فیلم موفق بعدی تیم برتون "اد وود" نام داشت که اولین فیلم برتون بود که براثاث داستان واقعی ساخته شده بود. فیلم اد وود درباره فیلمسازی است که به عنوان بدترین کارگردان تاریخ معرفی شده است. جانی دپ نقش اد وود را بازی کرد و واقعا درخشان ظاهر شد. این فیلم با شکست تجاری روبه رو شد ولی نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرد و جایزه اسکار بهترین نقش مکمل را برای مارتین لاندو به ارمغان آورد. برتن نیز این فیلم را بهترین فیلم خود می داند.
 
بی تردید هیچ یک از کارگردانان امریکایی معاصر اینقدر دغدغه فکری آشکار به مقوله مرگ ندارند. آثاری از قبیل اسلیپی هالو» و سوئینی تاد» به گونه ای اغراق آمیز این خصیصه ی تجلی مرگ در شکل شخصیت اسب سوار بی سر (با بازی کریستوفر والكن) و «سوئینی تاد» (با  بازی جانی دپ) ارائه می دهد. سرهای بریده شده در قبر مرد اسب سوار و آبشار خون که از آرایشگر شیطانی جریان پیدا می کند نه تنها بسیار ترسناک هستند، بلکه حسی از امر غریب را دارند؛ آنها با این شیوه خطرات مرگ را که در نزدیکی خانه به کمین ما نشسته اند، یادآوری می کنند. به همین ترتیب «فرانکن وینی» انیمیشن کوتاه مشهور برتن که در سال ۲۰۱۲ به صورت فیلم بلند سه بعدی بیرون آمد، همین نگاه کمیک به مرز باریک میان مرگ و زندگی را با خود به یدک می کشد. 
 
به عنوان مثال ماهی بزرگ یکی دیگر از شاهکار های برتون با زرق و برق کمتری به مرگ می پردازد، ولی قدرت آن به شیوهای تقریبا مبتکرانه در نمایش تلخ از قریب الوقوع بودن مرگ ما و عزیزانمان، کمتر از بقیه نیست.
 
حتی در عروس مرده که یک انیمیشن است، و طرفداران زیادی نیز دارد و از جمله آثار مشهور تیم برتون است،مرگ و دنیای مردگان اهمیت زیادی در داستان دارد.
 
از دیگر آثار مهم تیم برتون در آن سال ها، میتوان به چارلی و کارخانه شکلات سازی اشاره کرد و با بازی زیبای جانی دپ در نقش ویلی وونکای بسیار مشهور است.
 
اما فیلم مهم و هنرمندانه تیم برتون، در آن سال ها، سویینی تاد بود. با اینکه ما همیشه آثار موزیکال را به شادی و سرزندگیشان میدانیم، ولی زمانی که تیم برتون روی صندلی کارگردانی نشسته باشد همه ساختارها و قوانین ژانر به سبک برتون عوض میشود. سوئینی تاد با فاصله گرفتن از عناصر خودارجاعی و بینامتنی موزیکال های متاخر و تصویری پیچیده و چندلایه دربارهی جذابیت آرمان شهری و توهم زایی گریزناپذیر فرم های هالیوود کلاسیک، پرداخت ساختارشکنانه ای از فریبنده ترین ژانر هالیوود صورت می دهد. فیلم با کنار هم قراردادن روایتی تاریخی و سبک دار، فیلمبرداری با رنگ هایی سرد، تاریک و غم آلود، شخصیتهایی تروماتیک و تلفیق با ژانر وحشت، ساختار روایی رمانتیک و خوش بینانه ی فیلم های موزیکال را دچار فروپاشی می کند. انرژی، شور و هیجان فیلم نیز نه تنها از رقص و پایکوبی و آوازهای فیلم نشات نمی گیرد، بلکه از بریدن گلو و فواره زدن خون ناشی می شود که برخلاف اصل کار، در این فیلم جذابیت فراوانی دارد. تضاد میان سوئینی تاد و قاضی تورپین علاوه بر این که تضاد میان پروتاگونیست و آنتاگونیست است، تضادی میان فقیر و غنی، نهاد قانون و مردم و درنهایت تضادی میان صاحب سرمایه و کارگر نیز است. کاراکتر سویینی تاد با بازی بی نظیر جانی دپ نه تنها هیچ سنخیتی با آثار موزیکال ندارد بلکه انگار از دل فیلم های اسلشرهای مدرن بیرون آمده است و مرگ در این فیلم به منزله مجازات است.
 
در سوئینی تاد، شخصیت مرکزی قاتلی است که پس از 15 سال به لندن بازگشته و تمام فکر و ذکرش انتقام گرفتن از فردی است که خانواده اش را متلاشی کرده است.نه تنها قاضی تورپین در خراب کردن زندگی او نقش داشته بلکه کل جامعه در فاسد کردن قلب مهربان بنجامین بارکر نقش داشته اند تا او را به سویینی تاد تبدیل کنند. به همین علت در ظاهر امر و به شکل مرسوم، سوئینی تاد ، از همان جامعه و اعضایش به عنوان قربانیان خود استفاده میکنند، و به کمک خانم لاوت از گوشت قربانیان پیراشکی درست می کند و به خورد همان جامعه میدهد که سویینی تاد را تبدیل به موجودی خشن و بی رحم کند. این فیلم در اسکار سال 2008 نامزد 3 جایزه اسکار ازجمله بهترین بازیگر مرد برای جانی دپ و بهترین طراحی لباس و طراحی صحنه شد که از این میان توانست  جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه را ازآن خود کند.
 
پس از سویینی تاد سینما به دورانی رسید که دیزنی قصد داشت با بازسازی آثار مشهور کلاسیکش پولی زیاد به جیب بزند. تیم برتون با ساخت آلیس در سرزمین عجایب برای دیزنی توانست به فروش بالای ا میلیاردی برسد و با اینکه یک اقتباس بود، اما همچنان ساخته تیم برتون و جانی دپ بود.
تیم برتون پس از ساخت دو فیلم dark shadows و Frankenweenie به سراغ دومین اثر زندگینامه ای خود رفت. فیلمی به نام big eyes با بازی اِمی آدام و کریستوف والتز. این فیلم زندگینامه مارگارت کین، نقاشی که نامش در دهه ی 60 میلادی به واسطه نقاشی هایی عجیبی که خلق کرده بود و در آن چشمان افراد را بسیار بزرگتر از اندازه طبیعی شان به تصویر می کشید،بر سر زبان ها افتاد. Big Eyes» به هيچ وجه چيزی شبيه به آن فيلمهای عجيب و غريب بصری با رنگ و لعاب وحشت، که معمولاً از اين کارگردان غيرعادی انتظار داريم، نيست. به جایش «big eyes » فيلمی سرراست و بالغ با اندکی مرموزيت آشکار است. و همچنين ديگر نه خبری از جانی دپ است و نه هلنا بونهام کارتر.
 
فیلمسازی برای تیم برتون حدیث نفس است. اونه داستان پردازی بزرگ، بلکه بیشتر روایتگر و شخصیت پردازی خبره و صاحب سبک است.  تیم برتن با وسواس در گزینش موضوع روایت، حتی داستانهای اقتباسی را نیز متعلق به خود می کند. نقل قول معروفی است از تیم برتن به این مضمون که چیزی که برای یک نفر دیوانگی است، برای فردی دیگر عین واقعیت است. همین نقل قول ساختار کلی آثار او را میسازد. کارگردانی که با فانتزی قوی اش برای خلق کنتراست در آثارش دنیای زندگان را سیاه و خاکستری و دنیای مردگان را پر از رنگ و نقش میسازد. بدون شک بدون برتون سینمای فانتزی چیزی کم خواهد دشت.
 
 جانی دپ پدرخوانده فرزندان برتن است و در مقدمه کتاب برتن به روایت برتن نوشته ی مارک سالیزبوری گفته است: «وی بی نظیر و شجاع است. کسی است که به خاطرش تا آخر دنیا می روم و به خوبی می دانم که او هم برای من همین کار را می کند.»
 
 
captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.