سینما هنری است که با سرعت فراوانی، هرروز در حال پیشرفت و به روز شدن است، هنری که به راحتی میتواند با بسیاری از چیزها همانند فلسفه، علم و... ترکیب شود و نتیجه ای خارق العاده نمایان کند. حال سینما برای پیشرفت و تعالی نیاز به ذهن های جدید با ایده هایی نو دارد.
سینما هنری است که با سرعت فراوانی، هرروز در حال پیشرفت و به روز شدن است، هنری که به راحتی میتواند با بسیاری از چیزها همانند فلسفه، علم و... ترکیب شود و نتیجه ای خارق العاده نمایان کند. حال سینما برای پیشرفت و تعالی نیاز به ذهن های جدید با ایده هایی نو دارد. همانطور که 40 سال پیش کارگردانانی چون اسپیلبرگ یا جرج لوکاس سینما را متحول کردند و آن را گامی به جلو بردند، در این سالها نیز ذهن های جوان با ایده های خلاقانه شان این کار را تکرار می کنند. کارگردانی که بتواند دنیای کاراگاه سیاه پوش محبوبمان را چنان باشکوه، واقع گرایانه و پیچیده به تصویر بکشد و یا با ترکیب تصاویر خیره کننده با مباحث سنگین علمی، ما را 3 ساعت میخکوب به پرده سینما نگه دارد هدیه ای از طرف سینما برای دوسداران هنر هفتمِ است.
چه طرفدار سرسخت آثار کریستوفر نولان باشیم و چه آوازه اش را صرفا ناشی از تبلیغات و آب ورنگ فیلم هایش بدانیم، به دشواری می شود اهمیت او را در سینمای امروز انکار کرد. اهمیتی که بخش زیادی از آن برآمده از توانایی او در تحمیل بسیاری از خواسته هایش به هالیوود است. گرچه او اولین و تنها کارگردانی نیست که تلاش می کند دست کم تا حدودی استقلالش را در این نظام حفظ کند،اما از معدود افرادی است که از قدرت و نفوذ برخاسته از استقبال طرفدارانش، آشکارا در راستای آزمودن شیوه های نوین و بسیار پرخرج بیان در سینما، مانند بهره گیری متفاوت از آی مکس و ابعاد پرده آن به قصد انتقال معنا و نه صرفا برای تحت تأثیر قرار دادن تماشاگر استفاده می کند. چیزی که بسیاری از ما در تجربه کردن آن ناتوانیم و تا به پایه پرده سینمای آیمکس نشینیم درکش نمیکنیم.
فیلمهای او در سرتاسر جهان بیشتر از 4.7 میلیارد دلار فروخته و در مجموع برای 34 جایزه اسکار نامزده شده اند و 10 تا از این جوایز را نیز برای خود کردهاند.
کریستوفر ادوارد نولان (Christopher Edward Nolan) کارگردان، نویسنده و تهیهکننده مطرح انگلیسی است، که در ۳۰ جولای ۱۹۷۰ در لندن به دنیا آمد. پدرش جیمز نولان مدیر تبلیغات بوده و مادرش کریستینا مهماندار هواپیما و معلم زبان انگلیسی بوده است. نولان از دوران کودکی علاقهی زیادی به سینما داشت و این علاقه را در همان سنین کودکی بروز داد. دو فیلم 2001: A Space Odyssey به کارگردانی استنلی کوبریک و Star Wars: A New Hope اثر جورج لوکاس تاثیر زیادی روی او داشت. فیلم های خودش را نیز میتوانیم ترکیبی از آثار این دو کارگردان بدانیم، خلاقانه و سرگرم کننده، در عین حال فلسفی و عمیق.
نولان که دارای ۲ برادر است، در هفت سالگی و با کمک برادر کوچکتر خود، جاناتان (Jonathan) و با استفاده از دوربین پدرش و با اسباب بازیهای خود با با الهام از star wars فیلم کوتاهی به نام Space Wars ساخت. نولان چندین بار گفته بود که ریدلی اسکات (Ridley Scott) کارگردان مورد علاقه اش بوده است و در دوران کودکی فیلم هایی نظیر Alien و Bladerunner روی او تاثیر بسیاری گذاشته اند.
او سالهای نوجوانی خود را وقف تمرین و مطالعه کرد. فیلم کوتاه Tarantella سرانجام در سال ۱۹۸۹ با همکاری دوستان نولان ساخته شد. سپس برای تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی به کالج لندن رفت اما هدف اصلی او استفاده از امکانات سینمایی این دانشگاه برای غوطهور شدن هر چه بیشتر در سینما بود. در همان دانشگاه با اما توماس آشنا شد. این دو پس از چند سال دوستی سرانجام با یکدیگر ازدواج کرده و در حال حاضر چهار فرزند دارند. نولان پس ازازدواج و اخذ مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی از کالج لندن در سال ۱۹۹۳ میلادی، به فیلمنامهخوانی و همکاری در کارگردانی و ساخت ویدیوهای اشتراکی پرداخت.
دو سال بعد فیلم کوتاه Larceny را کارگردانی کرد. فیلمی سیاه و سفید که در یک آخر هفته و با حداقل امکانات موجود فیلمبرداری شده بود. نخستین نمایش این فیلم کوتاه به فستیوال فیلم کامبریج در سال ۱۹۹۶ بر می گردد. سپس کار روی فیلمنامه آخرین فیلم کوتاه خود یعنی Doodlebug را آغاز کرد. این فیلم کوتاه مردی را در آپارتمانش به تصویر میکشد که در تلاش برای له کردن حشرهای کوچک با کفش خود است، اما در نهایت مشخص میشود که در یک حلقه گیر افتاده و بلای مشابهی گرفتار خودش میشود.
نولان جوان بعد از چند تجربه فیلم کوتاه، به سراغ اولین فیلم بلند خود رفت. در سال ۱۹۹۸ بود که اولین فیلم سینمایی خود را با نام تعقیب (Following) را ساخت. تلاشهای مختلف او برای جذب سرمایهی اولیه ساخت فیلم یکی پس از دیگری به شکست منتهی میشد.زیرا صنعت فیلمسازی بریتانیا زیاد به افراد کم تجربه اعتماد نداشت. همین موضوع باعث شد تا بودجهی ساخت اولین فیلم نولان یعنی Following را خودش تامین کند. نولان علاوه بر کارگردانی، تهیهکننده و فیلمبردار این فیلم نیز بود و تدوین آن را هم خود انجام داده بود. نولان این فیلم را با بودجه تنها ۳ هزار دلاری ساخت! بیشتر اعضای تیم نیز از دوستان او بودند و تجربهی زیادی در بازیگری نداشتند. فیلمبرداری Following چیزی نزدیک به یک سال زمان برد. چون بازیگران تنها در آخر هفته برای ایفای نقش زمان داشتند. در نهایت این فیلم به فروش حدودا 50 میلیون دلاری رسید که با توجه به بودجه فیلم، فروش قابل توجهی است.
جاناتان نولان در آن زمان ایده ساخت یک فیلم درباره اختلال حافظه کوتاه مدت را به کریستوفر داد و نولان بعد از نوشتن فیلمنامهای برای آن، در سال ۲۰۰۰ فیلم (Memento) را با بازی بازیگرانی چون گای پیرس (Guy Pearce) و کری-ان ماس (Carrie-Anne Moss) ساخت. نبوغ نولان در ساخت این فیلم کاملا به چشم میآمد و وی علاوه بر کسب اولین نامزدی اسکار خود برای نوشتن فیلمنامه آن، تبدیل به یک کارگردان مطرح شد. داستان Memento درباره فردی به نام لئونارد با اختلال حافظهی کوتاه مدت است. به این معنی که اتفاقات در عرض چند دقیقه به صورت کامل از ذهن او پاک میشوند. حال او پس از به قتل رسیدن همسرش به شکلی بسیار وحشتناکی ،قصد انتقام گرفتن از قاتل را در سر دارد. او در این راه از یادداشتها و خالکوبیهای روی بدنش برای یادآوری اتفاقات گذشته و یافتن قاتل استفاده میکند.
بعد این فیلم نولان به یک قدمی ملاقات با بزرگ ترین کاراکتر دنیای کمیک بوک ها رسیده بود. ملاقاتی که منجر به بزرگ ترین پروژه دوران فیلمسازی اش شد. اما در این میان درگیر پروژه ای دیگر بود.نولان به همراه برادرش مشغول نوشتن فیلمنامه دیگری نیز با محوریت شعبده بازی بودند. در این میان استیون سودربرگ برای ساخت فیلم Insomnia نزد نولان رفت. این فیلم با بودجهی ۴۶ میلیون دلاری، هالیوودیترین و گرانترین پروژهی نولان تا آن زمان بود. وارنر ابتدا با انتخاب نولان به عنوان کارگردان به دلیل تجربهی کم او در کارگردانی مخالف بود اما در نهایت با پافشاری سودربرگ، کارگردانی Insomnia به نولان رسید. داستان فیلم Insomnia در مورد تحقیقات دو کارگاه پلیس با بازی تماشایی آل پاچینو و رابین ویلیامز روی پروندهی قتل یک نوجوان در شمال لسآنجلس بود. فیلم با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدین مواجه و میانگین نمرات آن تا این زمان ۷۸ ثبت شده است. همچنین فیلم توانسته ۱۱۳ میلیون دلار از گیشه درآمد کسب کند. نولان در حین ساخت این فیلم مشغول نگارش فیلمنامه ای بر اساس زندگی هاوارد هیوز نیز بود. با اینکه او فیلمنامه اش را بهترین فیلمنامه دوران حرفه ای اش میداند و جیم کری را برای بازی در این نقش برگزیده بود. اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد، زیرا که همان سال مارتین اسکورسیزی مشغول ساخت فیلمی دقیقا با همین موضوع بود. فیلمی با بازی دیکاپریو که The Aviator نام داشت و در سال ۲۰۰۴ روی پردهی نقرهای رفت. از همین رو نولان این پروژه را کنار گذاشت و به سراغ مبارزی شنل پوش رفت که آن را به عنوان بزرگتریم کاراگاه دنیای کمیک میشناسیم. نولان انقدر سرگرم نوشتن فیلمنامه بود که پیشنهاد کارگردانی فیلمی مثل troy را نیز رد کرد.
یک سال بعد از اکران Insomnia، کریستوفر نولان با ایدهی ساخت فیلمی با محوریت کاراکتر بتمن به سوی شرکت برادران وارنر رفت. ایده ای که منجر به ساخت بحثبرانگیزترین و کاملترین مجموعهی ابرقهرمانی تاریخ شد. رویکرد که او برای ساخت این فیلم پیش گرفت، یعنی استفادهی حداقلی از جلوههای ویژه کامپیوتری ، و در عوض ایجاد سکانس های اکشن به روش سنتی، روند فیلمسازی او را به کلی تغییر داد و اثری ماندگار و چشم نواز را خلق نمود.
بالاخره پس از موافقت کمپانی قرار شد بروس وین پس از 8 سال به سینما بازگردد. این بار داستان به وجود آمدن این کاراکتر قرار بود کامل تر از قدیم گفته شود، داستان ترس بروس از خفاش، مرگ پدر و مادرش و درنهایت مقابله با ترسش و به وجود آمدن بتمن تنها گوشه ای از داستان های پیچیده این سری بود.
«batman begins »، فقط آغازی دوباره برای مجموعهای محبوب و مشهور نبود. این قسمت دوران جدیدی را نه فقط برای شخصیت بتمن، بلکه تمام اقتباسهای ابرقهرمانهای بعد از خود کلید زد. «batman begins»، آن قصههای ابرقهرمانی فانتزیِ سنتیِ دههی ۹۰ را بر میداشت و به آن زاویه و ماهیت جدی، تاریک، واقعگرایانه، عمیق و باشخصیت می داد.
صحنه هایی از این فیلم بسیار ماندگار و تاثیر گذار شدند،صحنه هایی همانند گذاشتن کت روی دوش بروس وین توسط افسر گوردن و پرواز کردن مردی شنل پوش در آسمان های گاتهام.
استقبال منتقدین و تماشاگران از فیلم بسیار خوب بود. ساخت Batman Begins چیزی حدود ۱۵۰ میلیون دلار هزینه روی دست وارنر گذاشت اما در گیشه بسیار موفق ظاهر شده و توانست در مجموع بیش از ۳۷۰ میلیون دلار فروش کند. از سوی دیگر منتقدین به ستایش فیلم پرداختند. فیلم Batman Begins نامزد جوایز زیادی از جمله یک جایزهی اسکار در بخش بهترین فیلمبرداری شد. علاوه بر این Batman Begins در هم اکنون در جایگاه ۱۲۹ از ۲۵۰ فیلم برتر IMDB قرار دارد. همهی این موارد باعث شد تا همکاری وارنر و کریستوفر نولان ادامه پیدا کند و شاهد تبدیل شدن بتمن به یک سهگانه بی نظیر باشیم.
حال که نولان نظر کمپانی ها را به سوی خودش جلب کرده بود، زمانش رسیده بود تا پروژه های شخصی تری بسازد. او که به همراه برادرش در حین ساختن فیلم insomnia روی فیلمنامه ای با محوریت شعبده بازی کار میکردند، ، آن زمان را زمان خوبی برای ساخت این فیلم میدانستند. در ابتدا قرار بود که ساخت فیلم در سال ۲۰۰۳ و بعد از اکران Insomnia شروع شود اما به دلیل ساخت Batman Begins، کار روی The Prestige با تاخیر مواجه میشود. سرانجام سال ۲۰۰۶ فیلم The Prestige با همکاری دوباره نولان و کریستین بیل و هنرنمایی هیو جکمن به سوی پرده نقرهای سینما روانه شد.
فیلم The Prestige اقتباسی از کتابی به همین نام نوشتهی کریستوفر پریست بود. داستان این فیلم درام در مورد یک شعبدهباز و دوستش است. اتفاقات تلخی در فیلم رخ میدهد که باعث اختلاف این دو شده و به نوعی آغاز اتفاقات اصلی فیلم است. بودجهی فیلم The Prestige چیزی در حدود ۴۰ میلیون دلار بود. در هفته اول فروش فیلم به نزدیک ۱۵ میلیون دلار رسید و پایداری استقبال مردم در هفتههای بعد باعث شد تا فروش جهانی فیلم در نهایت به چیزی نزدیک ۱۱۰ میلیون دلار برسد. همچنین The Prestige موفق به کسب نامزدی دو جایزه اسکار در همان سال شد.
اما موفقت های نولان همچنان ادامه داشت. او در مسیری بود که دائم در حال خلق شاهکاری جدید بود. فیلم بعدی نولان فیلمی کمیاب و شاهکار است که در تاریخ سینما کم پیدا میشود. گوهری کمیاب که سالهاست در سینما پیدا نمیشود. چه کسی فکرش را میکرد، یک روز وقتی به تماشای یک فیلم پاپکورنی تمامعیار مینشینیم، ذهنمان هم به چالش کشیده شود و رویدادها و دغدغههای زندگی واقعی خودمان را در قالب گاتهام و مردمانش ببینیم. اینکه با قهرمانی روبهرو شویم که اینقدر شکسته، پُرلغزش و در سایه است که دقیقا مطمئن نیستیم آیا میتوانیم بدون شک و تردید در کنارش بیاستیم یا نه. قسمت دوم فیلم بتمن به قدری واقع گرایانه است که انگار واقعا نولان برای فیلمبرداری به گاتهام رفته است.
اما «شوالیهی تاریکی» فقط داستان خفاش نیست. بلکه ما یک میهمانِ ناخوانده نیز در قالب دلقکی همیشه خندان داریم که قدرتمندترین نیروی متضاد بتمن است.نولان این بار به سراغ پادشاه جرم و جنایت رفته است،جوکر. با بازی باورنکردنی و ماندگار هیت لجر.
جوکر تنها فرزند آشوب و هرج و مرج است. اگر بتمن سمبل عدالت، قانون، نظم و درستکاری است. جوکر کنتراستِ محضِ این صفات خوب است. او نمادِ هرج و مرج، بیاخلاقی، بیقانونی و افسارگسیختگی است.
بله، چنین صفاتی را میتوان در دیگر دشمنانِ بتمن یا هر ابرقهرمان دیگری هم پیدا کرد. اما تفاوت بزرگ جوکر با دیگران این است که او خدای ازلی و ابدی آشوب است. همانقدر که بروس وین با تمام کم و کاستیهایش با اخلاقترین انسان گاتهام است، جوکر در نقطهی مقابل او قرار میگیرد.
اگر Datman beginsجلوهی تازه و واقعگرایانه اما در عین حال تاریکتر و پیچیدهتری از بتمن را بهمان نشان داد، Dark knight نه تنها کیلومترها در پیشبرد و عمق بخشیدن به عناصر، اتمسفر و بحثهای مطرح شده در قسمت اول، جلوتر بود، بلکه بازی خطرناکِ ابرقهرمانانهی بروس وین را چنان هنرمندانه دچار پیچش تراژیکِ سوزناکِ غیرمنتظرهای میکند که هنوز وقتی به تماشای فیلم مینشینیم، نمیتوانیم باور کنیم در اصل شاهد یک اثر ابرقهرمانی هستیم که اینقدر استادانه و به دور از کلیشهها ساخته شده است. همان فیلمهای ابرقهرمانی که آنها را با قصهها و کاراکترهای رنگارنگ، پراکشن، سطحی، قابلپیشبینی و در یک کلام پاپکورنی میشناسیم. پایان فیلم نیز همانند بسیاری از شاهکار های تاریخ سینما به یاد ماندنی است. زمانی که هاروی دنت بتمن را ناامید کرد و طبق گفته جوکر، شوالیه سفید گاتهام به یک شرور تمام عیار تبدیل شد، اما بتمن با برگرداندن روی سالم صورت هاروی به سمت دوربین، نگذاشت کسی این حقیقت را بفهمد. و او شروع به فرار از دست پلیس ها کرد، به عنوان شوالیه همیشگی تاریکی.
یکی از نکات مهم فیلم dark knight ثبت این فیلم در دفتر رسمی ثبت فیلم ملی هالیوود است. این دفتر که شامل آثاری هستند که به خاطر زیباییشناسی ویژه، اثرگذاری فرهنگی واضح و نقش انکارناپذیر در تاریخ سینما مورد حفاظت کامل قرار میگیرند؛ بهعنوان شاهکارهایی که نسلهای آینده باید فرصت تماشای بهترین نسخههای سینمایی آنها را داشته باشند. زیرا هیئت کنترلکننده باور دارد که انسانهای چند نسل بعد نیازمند دیدن این فیلمهای انتخابشده هستند و به هیچ عنوان نمیتوانند بر سر سالم ماندن یا از بین رفتن بهترین نسخههای آنها ریسک کرد. حالا در انتهای سال ۲۰۲۰ میلادی به این کتابخانهی عظیم فیلمی جدید اضافه شده؛ فهرستی که در آن نام فیلم The Dark Knight کریستوفر نولان به چشم میخورد. شاهکاری بی نظیر که به طور حتم بهترین کار نولان تا به امروز است.
فیلم The Dark Knight در حال حاضر بعد از The Shawshank Redemption و دو قسمت اول The Godfather جایگاه چهارم بهترین فیلمهای تاریخ را طبق ردهبندی سایت IMDB در اختیار دارد.
با توجه به موفقیت فوقالعادهی The Dark Knight، وارنر برای ساخت یک فیلم جدید به نام Inception با کریستوفر نولان قرارداد امضا کرد. اثری با بودجهی عظیم ۱۶۰ میلیون دلاری که برای فیلمی اورجینال رقم بسیار زیادی است. اما موفقیتهای پیشین او اعتماد وارنر را برای او به ارمغان آورده بود. نوشتن فیلمنامه و کارگردانی این فیلم پرهزینه بر عهده کریستوفر نولان بود. او برای این کار ۶۹ میلیون دلار به عنوان دستمزد از برادران وارنز دریافت کرد. تمرکز Inception روی نشان دادن قدرت ذهن بود. این فیلم اکشن و علمی-تخیلی در نهایت سال ۲۰۱۰ اکران شد.
Inception از آن دست فیلمهای کریستوفر نولان است که ما را در برزخی بی انتها رها میکند و سوالات بیشماری برایمان باقی میگذارد که همه زندگیمان را تحت تاثیر قرار میدهد. درست است که شاید به انداره فیلم قبلی نولان ماندگار نباشد اما صد در صد خاص و دارای پیچیدگی ساختاری و متنی است که بیننده را مجذوب خود میکند.
کار بعدی نولان، خداحافظی او از دنیای سوپرقهرمانان بود. چیزی که خودش به خوبی شروع کرد، و با شاهکاری مانند dark knight ادامه داد و حالا قرار بود با سومین قسمت به پایان برسد. پس از وقفهی نسبتا طولانی این کارگردانی خوشذوق، استودیوی وارنر برای ساخت قسمت جدید بتمن با بودجه عظیم ۲۵۰ میلیون دلار و پایان سهگانه سراغ کریستوفر نولان رفت. با وجود شک و تردیدهای فراوان بالاخره او کارگردانی فیلم را قبول کرد و با برادرش جاناتان مشغول به نوشتن فیلمنامه شد.
حال همه منتظر بودند که ببینند در قسمت سوم چه اتفاقاتی قرار است بیوفتد. مگر کسی دیگر میتواند همانند جوکر غرور و امید بتمن را خورد کند. ولی اینبار نوبت خورد شدن بدن و جسم بتمن رسیده بود. "بین" یکی دیگر از دشمنان مشهور بتمن است. باید دید بتمنی که آنگونه در قسمت قبل سقوط کرد حال چگونه میخواهد برخیزد، تا نام فیلم واقعا dark knighr rises شود.
اما آشوبی که بین راه انداخته تنها به یک طریق به پایان میرسد، و آن هم فداکاری مبارز شنل پوشمان بود. مرگ بتمن(نه لزوما بروس وین) تنها راهی است که گاتهام اهمیت فداکاری او را درک کنند. اما در حین این فداکاری نولان فلاش بکی استثنایی و کوتاه به قسمت اول این مجموعه میزند که به طرز عجیبی عالی است .زمانی که افسر گوردون باور دارد که مردم باید کسی که جانشان را نجات داد بدانند و بتمن در پاسخ اشاره به کتی که گوردون روی دوش او در دوران کودکی انداخت میکند و قهرمانی را در همین حد نشان میدهد، یک صحنه استثنایی و به یاد ماندنی در صنعت سینما. چنین فیلمنامه عمیق و شخصیت پردازی که نولان برای این فیلم کرده یک پایان باشکوه هم برای بتمن و هم 3گانه خودش است. قدم جاهطلبانهای که نولان با قسمت آخر برداشته را نمیتوانیم نادیده بگیریم. از افق غولپیکر داستان گرفته تا ژرفای بیانتهای کاراکترها. از مطرح کردن مسائل اجتماعی و سیاسی و فلسفی گرفته تا ضبط تصاویر میخکوبکننده. تمام این دستاوردها وقتی باارزشتر میشوند که شاهد اجرای آنها در قالب یک بلاکباستر هالیوودی هستیم. از همین رو «شوالیه تاریکی برمیخیزد» برای بتمن دوستان جمعبندی باشکوهی بر سهگانهی نولان است که در ادامهی سنت این مجموعه، به جای ایجاد درگیری و انفجارهای فیزیکی، با شخصیتپردازی خارقالعادهی کاراکترهایش، آنها را به جنگهای روانی و اعتقادی با یکدیگر میفرستد.
حال که نولان به دنیای کاراکتر محبوبش پایان داده بود، نوبت به آن رسیده بود که به خارج از زمین برود و دید خارقالعاده اش را به میان ستاره ها ببرد. کمپانی پارامونت در سال ۲۰۰۶ خبر از همکاری با استیون اسپیلبرگ برای ساخت یک فیلم علمی-تخیلی داد. با تغییر مکان استودیوی اسپیلبرگ از پارامونت به والت دیزنی، عملا فیلم کارگردان خود را از دست داد. جاناتان نولان که مشغول کار روی فیلمنامه بود، برادرش کریستوفر را برای کارگردانی فیلم پیشنهاد داد. پارامونت و وارنر پس از مذاکره با نولان برای همکاری در نوشتن فیلمنامه و کارگردانی فیلم Interstellar با بودجه ۱۶۵ میلیون دلار به توافق رسیدند. حقوق نولان برابر مبلغی پایه و درصدی از فروش کلی فیلم در نظر گرفته شد. این فیلم علمی-تخیلی در نهایت سال ۲۰۱۴ با بازی ستارگانی همچون متیو مککانهی اکران شد.
Interstellar که دربارهی سفر فضانوردان به آنسوی کهکشان برای یافتنِ خانهای جدید و جایگزینیاش با دنیای درحال نابودیشان است. جدیدترین ساختهی کریستوفر نولان در آن سالها نه مثل «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» بیننده را بیواسطه در مقابلِ موج فلسفهی متافیزیکالاش قرار میدهد و نه مثل ساختهی آلفونسو کوآرون، «جاذبه»، فقط قصد ارائهی ساعاتی سرگرمکننده را دارد. در واقع، «بینستارهای» جایی میان این دو قرار میگیرد. میتوان به جدیدترین اثر جاهطلبانهی نولان افتخار کرد و در هنگام تماشایش شاهد تجربهای اسرارآمیز، نادر و شگفت انگیز بود که به راحتی برخی از ضعف هایش را میپوشاند. فیلم برخی از بهترین و پیچیده ترین لحظاتی از کارنامه نولان را دارا است که مو یه تن مخاطب راست می کند. همانند عبورشان از کرم چاله یا گیر کردن کوپر در سیاهچاله، جایی که خودش را پشت کتاب خانه اتاق دخترش پیدا میکند.
Interstellar برای دقت فوقالعاده در به تصویر کشیدن موضوعات علمی از سوی فیزیکدانان و منتقدین مورد تحسین قرار گرفت و این اشاره به دقت بسیار نولان در به تصویر کشیدن درست وقایع علمی است. از سوی دیگر وضعیت فیلم در گیشه بسیار خوب بود؛ تا جایی که مجموع فروش جهانی فیلم به ۶۹۶ میلیون دلار رسید و Interstellar تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال ۲۰۱۴ شد. این میزان فروش، سود خوبی برای نولان به همراه داشت؛ به این دلیل که مجموع دستمزد دریافتی او به ۱۲۱ میلیون دلار رسید. فیلم Interstellar نامزد پنج جایزه اسکار شد. در نهایت این فیلم توانست جایزهی اسکار بهترین جلوههای بصری را دریافت کند. همچنین هانس زیمر برای کار روی موسیقی این فیلم نامزد جایزهی بهترین موسیقی متن اورجینال در گلدن گلوب شد.
یکی دیگر از آثار جریانساز کریستوفر نولان فیلم Dunkirk محصول سال ۲۰۱۷ است. ایدهی اصلی و فیلمنامه این اثر متعلق به خود نولان است. او برای ساخت دانکرک با استیون اسپیلبرگ صحبت میکند. نصیحت اسپیلبرگ برای نولان، آزاد گذاشتن قدرت خیال برای رویاپردازی بود. داستان Dunkirk به جنگ جهانی دوم و شهر دانکرک در شمال کشور فرانسه مربوط میشود. فیلم به سرگذشت سه گروه از سربازان جنگ جهانی پرداخته و نگاهی تازه به مقولهی زمان و اهمیت آن دارد. به عبارتی دیگر زمان برای نولان به اندازه سینما اهمیت دارد و حال در این فیلم نولان قصد دارد زمان را از زاویه ای دیگر به مخاطبان نشان دهد.
کریستوفر نولان در این فیلم بار دیگر با تام هاردی و کیلین مورفی همکاری میکند. دانکرک در کنار اینکه فیلم برداری بسیار عالی دارد و برخی از لحظات فیلم بسیار زیبا و چشم نواز هستند اما چیزی به دور از یک فیلم سینمایی آن هم در ژانر جنگی است. فیلم همانند چسباندن چندی از زیبا ترین شات هاییست که یک نفر از جنگ جهانی دوم گرفته و فقط آنها را به هم چسبانده و بیشتر شوکه کننده بودن این فیلم این است که یکی از تحسین برانگیز ترین کارگردانان دهه های اخیر چنین فیلمی را ارائه داده است. برای ساخت این فیلم جنگی، بودجهی عظیم ۱۰۰ میلیون دلاری اختصاص یافته است. در حین فیلمبرداری یکی از دوربینهای IMAX قربانی Dunkirk میشود. دانکرک با فروش جهانی ۵۲۶ میلیون دلار تبدیل به پرفروشترین فیلم با موضوع جنگ جهانی شد. از این مقدار، ۱۲۵ میلیون دلار برای دستمزد به نولان تعلق گرفت. دانکرک نامزد هشت جایزهی اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی در همان سال شد. این اولین بار بود که کریستوفر نولان برای کارگردانی یک فیلم نامزد اسکار شده بود. البته در آخر، این جایزه به گییرمو دل تورو رسید اما دانکرک موفق به دریافت سه جایزه از هشت نامزدی شد.
نولان بعد از 3 سال فیلم جدیدی اکران کرد و برای اینکه اینبار دوباره مخاطبان را شوکه مند، هواپیمایی واقعی را منفجر کرد. در ابتدا نولان گفته بود که علاقه دارد فیلمی از مجموعه جیمز باند بسازد اما او نمیتوانست بحث زمان را نیز نادیده بگیرد. جدیدترین فیلم نولان یعنی Tenet اثری بسیار عجیب و با نگاهی جدید به زمان است.نولان برای ساخت سکانس انفجار هواپیما به جای جلوههای ویژه از یک بوئینگ ۷۴۷ واقعی استفاده شده کرد، زیرا از نظرش این کار صرفه مالی بهتری داشت، ولی همه ما میدانیم که نولان علاقه زیادی به فیلمبرداری حوادث فیلم با کمترین جلوه های ویژه کامپیوتری را دارد. فیلم Tenet که با بودجهی ۲۰۵ میلیون دلار ساخته شده، به فروش جهانی ۳۴۷ میلیون دلار رسیده، رقمی که با توجه به اکران محدود آن رقمی عالی تلقی میشود. جان دیوید واشنگتن، جفرسون هال و رابرت پتینسون از جمله بازیگران جدیدترین فیلم کریستوفر نولان هستند. فیلم tenet پیچیدگی زیادی دارد که به راحتی میتوانید در حین دیدنش گم و سرگشته شوید و ذهنتان از این میزان از شات های reverse شده سردرد بگیرد. اما همچنان این اثر یک اثر خاص با پیچش داستانی عمیق است. فیلمی که از علاقه شخصی نولان به مجموعه جیمز باند و مقوله زمان سرچشمه میگیرد. شاید به خاطر پیچیدگی زیادش دل بخشی از مخاطبان فیلم را بزند اما باز هم این فیلم درای صحنه های اکشن عجیب و مسحور کننده ای است که هر خوره سینمایی را به خودش جذب میکند.
نولان به طور حتم یکی از جریان ساز ترین و موفق ترین کارگردانان 20 سال اخیر است، کریستوفر نولان بدونتردید یکی از موردبحثترین کارگردانهای قرن بیست و یکم نیز است. چون او با نبوغ و مهارتاش موفق شده آثاری تازه، تحسینبرانگیز، پیچیده، شخصی و عمیقی را خلق کند. فیلم های نولان هم برای استودیوها پولسازی هستند و هم میتوانند برای خورههای سینما مملو از راز و رمزهایی سربسته باشند که برخلاف خصوصیات اغلب فیلمهای هالیوودی میتوان برای کشفشان به تماشای چندبارهی فیلم بازگشت. آن هم نه یک بار یا دوبار، بلکه چندین بار باید برخی از فیلم های نولان را دید تا اندکی از آن را درک کرد.