۱۳۹۹ پنج شنبه ۷ فروردين
تعداد بازدید : 3773

Mind Masters: Alfred Hitchcock

آلفرد هیچکاک جزو معدود کارگردان هایی بود که نام و چهره اش به اندازه ستارگان سینما شهرت داشت.به عبارت دیگر زمانی که بازیگران سینما بیشتر از فیلمسازان شهرت و محبوبیت داشتند، شاید تنها کارگردانی بود که شهرت و اعتبارش باعث میشد که مردم جلوی سینما ها صف بکشند تا فیلم جدید او را ببینند.
نویسنده: امیر احمد علوی
آلفرد هیچکاک جزو معدود کارگردان هایی بود که نام و چهره اش به اندازه ستارگان سینما شهرت داشت.به عبارت دیگر زمانی که بازیگران سینما بیشتر از فیلمسازان شهرت و محبوبیت داشتند، شاید تنها کارگردانی بود که شهرت و اعتبارش باعث میشد که مردم جلوی سینما ها صف بکشند تا فیلم جدید او را ببینند.
 
از دید بسیاری از سینما دوستان، او مولف ترین کارگردان سینما بوده.کسی که مهر کارگردانی اش کاملا قابل تشخیص و شگرد های کارگردانی او از نبوغی می آید که ممکن است هر  100 سال یک بار سینما به خود ببیند.
 
شخصیت پیچیده هیچکاک وجوه بسیاری داشت. او شاعر تصاویر اضطراب و ترس بود و با اینکه خود از آن اجتناب میکرد ولی در ردیف کافکا، داستایوفسکی و آلن پو قرار داشت. تمام ذهن، هم و غم و فکرو ذکرش را سینمای ناب پر کرده بود و بیش از 50 سال تلاش کرد تا صنعت سینما را مردمی کند و البته، در دام ابتذال نیز گزفتار نشود.شعبده بازی بود که ابزار کارش نور بود و با نمایش  طنزی سیاه و تلخ،جادو میکرد.
 
 مرد خانواده دوستی بود و با اینکه زندگی مرفه و اشرافی داشت، از ارزش های طبقه متوسط و میانی اجتماع دفاع میکرد.تصویرگر گرفتاری ها و نداری ها بود و البته خود غول ثروت.از سوی دیگر آلفرد هیچکاک استاد مسلم حاشیه روی و داستان بافتن هم بود، و درست به همین علت نسبت به زندگی گذشته اش تودار و کم حرف بود و وانمود میکرد که زندگی حرفه ای بی عیب و نقصی دارد، اما واقعیت این بود که اصل زندگی هیچکاک از همان آغاز مملو بود از سرخوردگی، یاس، آشفتگی و خشونت.
 
آلفرد جوزف هیچکاک در در 13 آگوست سال 1899 در یک منزل معمولی ،واقع در لیتون استون(Leytonstone)، به عنوان سومین فرزند ویلیام و اما هیچکاک به دنیا آمد. لیتون استون محله کارگری در لندن، با 8 کیلومتر فاصله تا مرکز شهر، در سراشیبی ملایمی قرار داشت که از اِپینگ فارست تا رودخانه لی امتداد داشت.زندگی در آنجا برای پدر و مادر آلفرد چندان رونقی نداشت و برای خود او نیز که خواهر و برادر بزرگترش به مدرسه می رفتند، به تنهایی می گذشت و همچنین به دلیل اضافه وزن بسیار، زیاد با کسی ارتباط نداشت.
 
 
 
بنا به گفته خود هیچکاک، برای هیچکاکِ پدر، همانقدر که در یک مجلس رسمی نظم و انضباط حاکم است، در زندگی خانوادگی هم ،سخت قانون مند و مقرراتی بود و بچه های خود را زیاد تنبیه میکرد. برای مثال یکی از داستان هایی که هیچکاک سال های  سال برای تمامی خبرنگاران تعریف میکرده این بوده است که در کودکی پدرش با یک نامه او را به اداره پلیس فرستاد که روی آن نوشته بود به دلیل رفتار بد ۱۰ دقیقه او را بازداشت کنند،  و افسر نگهبان نیز پنج دقیقه او را زندانی کرد و در نهایت افسر به هیچکاک جوان گفت: (این کاری است که با بچه تخس ها می کنند). همین کودکی سخت درون مایه ای شد برای بسیاری از فیلم های آینده اش، بیگناهی که گرفتار حبس یا ماجرایی ناخواسته میشود و فیلم "مرد عوضی" مثال بارز این اتفاق است. قصه های هیچکاک ، تاثیر تنبه های پدر بر روح نوجوان هیچکاک را نشان می دهد.هیچکاک در سال 1910 وارد مدرسه سنت اگنیتس(saint Ignatius) شد و دوران مدرسه خود را نیز به تنهایی گذراند. زندگی بدون تحرک، خوی تماشاگر بودن به جای مشارکت، گوشه گیری و انزوا طلبی ، همه و همه دست به دست هم دادند تا برای آلفرد نوعی زندگی خیال پردازانه شخصی را شکل دهند.هیچکاک در مصاحبه ای گفته بود: (هیچوقت همبازی نداشتم در میهمانی های خانوادگی یه گوشه کز میکردم و حرفی نمیزدم.فقط تماشا میکردم،همیشه همین طور بوده و هستم،از خودم بازی در می آوردم و آن را بازی میکردم).
 
هیچکاک بعد از مدرسه در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد و پس از اتمام آن در سال 1920 در مقام طراحی و نویسندگی میان نوشته های فیلم های صامت وارد سینما شد.سپس دستیار کارگردان شد و در نهایت در سال 1923 توانست اولین تجربه کارگردانی خود را در فیلم "شماره 13 "تجربه کند و این شروع ماجراجویی هیچکاک و تبدیل شدنش به کارگردان افسانه ای دنیای تعلیق بود .
 
 درست است که هیچکاک استاد تعلیق و دلهره است و در طول تاریخ فعالیتش با خلق تکنیک های جدید فیلم هایی ساخت که از عمیق ترین ترس ها و اضطراب های درونی ما تغذیه می کند، اما او در کارنامه اش فیلم های بسیار عاشقانه، معمایی، پلیسی و یا فیلم هایی سراسر طنز و شوخی دارد که به استادانه ترین شکل ممکن آن ها را ساخته و قدرت خود را در تمامی ژانر ها به اثبات رسانده است.
 
هیچکاک فیلم صامت مستاجر را در سال 1927 ساخت، که برای بار اول مضمون مورد علاقه خود یعنی فردی بیگناه در معرض اتهام و خطر را مطرح کرد. در این فیلم شاهد اولین حضور کوتاه هیچکاک در پیش زمینه فیلم بودیم، که بعد ها به ویژکی همه فیلم هایش تبدیل شد. 
در سال 1929 که فیلم حق السکوت در دست تولید بود خبر ورود صدا به سینما پخش شد.هیچکاک به سرعت فهم خود را از این فناوری جدید و مهارتش را در بکار گیری آن به نمایش گذاشت.در صحنه ای از این فیلم او مجموعه صدای فردی که کلمه "چاقو" را به زبان می آورد کنار هم گذاشت تا تصویر عذاب وجدان را در ذهن زن گناه کار پدید آورد.
 
زمانی که هیچکاک 35 ساله بود و سینما فقط چند سالی از او بزرگ تر بود و داشتند پا به پای هم رشد میکردند و بزرگ میشدند. هیچکاک در ادامه چند فیلم هیجان انگیز-کمدی به نام های مردی که زیاد می دانست محصول سال 1934 و بانو ناپدید می شود 1937 را ساخت و در انگلستان به شهرت و محبوبیت زیادی دست یافت. فیلم مردی که زیاد میدانست یک موفقت بزرگ برای هیچکاک بود و خبر از ظهور یک نابغه بزرگ را میداد. فیلم با نمایش تپه های پوشیده از برف آغاز می شد که موقعیت مکانی فیلم را نشان میداد و رفته رفته فیلم تاریک تر و دلگیر تر میشد و به سمت شلوغی داخل لندن و در نهایت، با هوشمندی تمام و با پایانی برعکس آغاز فیلم به پایان میرسید.
 
 
اما همه چیز وفق مراد هیچکاک پیش نمیرفت و هیئت منصفه ممیزی انگلستان به صحنه های تیراندازی پلیس در فیلم ها ایراد میگرفت و هیچکاک نیازمند سینمایی آزاد تر برای ساخته هایش بود.در سال 1940 دیوید سلزنیکDavid Selznick)) تهیه کننده آمریکایی از هیچکاک دعوت کرد تا به هالیوود برود و بر اساس رمان ربکا اثر دافنه دوموریه(Daphne du Maurier) فیلمی بسازد.اولین فیلم آمریکایی هیچکاک با بازی چند بازیگر انگلیسی اثر بسیار موفقی از آب درآمد و جایزه اسکار بهترین فیلم را به ارمغان آورد و هیچکاک دوران طولانی فیلمسازی اش را در آمریکا آغاز نمود.
 
هیچکاک ادعا میکرد که اخلاقیات ، موضوع، یا پیام فیلم هایش اهمیتی برای او ندارد و تنها عنصر مهم برای او شیوه بیان داستان است.به گفته او: کاتولیک گرایی آشکار در فیلم "اعتراف میکنم "1953 ،روانشناسی صریح در "طلسم شده" 1954، "روانی" 1960 و "مارنی" 1964 صرفا در خدمت داستان فیلم بودند.
 
جذابیت فیلم های هیچکاک در جاهایی دیگر نهفته شده است.در تعلیق های هیجان انگیز فیلم "روانی" و "پنجره پشتی" ،یا مثلا در تعقیب تماشایی فیلم "خرابکار"1942 که در آن مردی تحت تعقیب پلیس و تبهکاران قرار میگیرد و باید بیگناهی خود را اثبات کند.دیگر نکته جذاب حس تهدید ناشی از حضور در محیطی ناآشناست که نمونه آن را در" پرندگان" محصول سال 1963 شاهد هستیم.او همچنین توانایی خیره کننده ای در غافل گیر کردن تماشاگران داشت، برای مثال در اواسط فیلم روانی قهرمان فیلم را به شکل غیر منتظره ای به قتل میرساند.
 
یکی از نکات بسیار مهم استفاده نبوغ آمیز هیچکاک از اشیا است و یکی از عنصری ترین اشیا فیلم های هیچکاک استفاده از آینه در فیلم هایش است.او از زمان دیدن فیلم دانشجویی از پراگ در نوجوانی، به قدرت خیره کننده آینه در انتقال حس اسکیزوفرنی پی برده بود.هیچکاک تاثیر این عنصر را در فیلم های دیگری همچون مطب دکتر کالیگاری نیز دیده بود و در زمان ساخت فیلم سرگیجه 1958 به طراح صحنه اش "هنری بومستید" سپرده بود، در هرجا که میتواند آینه به کار ببرد و همین کار را در ساخت فیلم روانی نیز انجام داد. عنصر آینه نه تنها یک روش مناسب برای نمایش دوپارگی شخصیت است بلکه از درونگرا بودن شخصیت نیز حکایت دارد.
 
یکی دیگر از مهارت های هیچکاک انتخاب محل فیلمبرداری بود. برای مثال در شمال از شمال غربی 1959 صحنه تعقیب حساس فیلم در کوهستان راشمور اتفاق می افتد و در فیلم جنون 1972 قتل در بازار کاونت گاردن لندن انجام میگیرد.
 
موسیقی متن های فیلم های هیچکاک در سال های 1956 تا 1966 ساخته های پر ضربان برنارد هرمن بودند و تاثیرگذار ترین آنها را در فیلم سرگیجه شاهد هستیم که این فیلم را تبدیل شاهکار هیچکاک کرد.  فیلم سرگیجه نقطه عطف و اوج خلاقیت هیچکاک است.به گفته بسیاری از منتقدان اگر کسی فیلم سرگیجه را دوست نداشته باشد، بقیه فیلم های هیچکاک که هیچ،سینمای کلاسیک را هم دوست نخواهد داشت. در این فیلم زیبا و جذاب شاهد نقش‌آفرینی کیم نواک و جیمی استوارت هستیم که اوج هنر بازیگری خود را نشان داده‌اند. همچنین تصویربرداری این فیلم و تکنیک سرگیجه آور فیلم نیز منحصربه‌فرد است که عمق فیلم را افزایش داده و تأثیر صحنه‌ها را بیشتر می‌کند. 
 
هیچکاک را می‌توان در زمینه روایتگری نیز پیشرو دانست زیرا بسیاری از فیلم‌های معاصر از شیوه روایت او بهره می‌برند که قسمت‌های اصلی داستان را برملا می‌کند اما به‌جای اینکه جذابیت داستان از بین برود جنبه‌های عمیق‌تر آن برملا شده و تأثیر آن دوچندان می‌شود.
همزمان با سینمای هیچکاک بسیاری فیلم های دراکولایی ،علمی تخیلی یا کینگ کونگی و انواع و اقسام فیلم های ترسناک دیگر نیز عرضه میشد.هیچکاک در کنار این فیلم ها ترس بیشتری را ارائه نمیداد، اما مردم همچنان سینمای هیچکاک را بسیار بیشتر از آن فیلم های دیگر میپسندیدند!!دلیل این مسئله این بود که اضطراب فیلم های هیچکاک بسیار به جهان واقعی نزدیک بود و به همین دلیل مردم به دیدن فیلم های هیچکاک راغب تر بودند و این راز هیچکاک بود که بیشتر از بقیه افراد میدانست که تماشاگران چه میخواهند.
 
منتقدانی که از هیچکاک به عنوان استاد مسلم فیلمسازی یاد می کنند معتقدند که یافتن خطا، صحنه ای درست در نیامده یا یک لحظه غلطِ کارگردانی شده در فیلم هایش غیر ممکن است و فیلم های او یا خوبند ، یا خیلی خوب!
استیون اسپیلبرگ درباره این نظریه گفته است: (از یاد نبریم که اگر هم قرار باشد ضعفی در بعضی از صحنه ها یا نما های آثار هیچکاک به چشم بخورد، فقط در قیاس با خود هیچکاک است و نه هیچکس دیگر! یعنی ضعیف ترین و بد ترین لحظاتِ متوسط ترین فیلمش هم برتری دارد و یا در بدترین حالت برابری میکند با بسیاری از لحظات شاهکار های سینما).  
 
او در شش دهه فعالیت سینمایی بیش از ۵۰ فیلم تولید کرد. در سال ۱۹۷۹ جایزه یک عمر فعالیت هنری را به وی اهدا کردند.در آن سال ها حال و هوای دفتر هیچکاک تیره و تار و افسرده بود.سخت مریض بود و حتی نمی توانست لذتبخش ترین کار زندگی اش یعنی فیلم ساختن را انجام دهد.به مدیر کمپانی یونیورسال هم گفته بود که میخواهد در دفترش را تخته کند!طبق گفته اطرافیانش او بسیار افسرده شده بود و احساس تنهایی بسیاری میکرد.
اواخر سال بود که اتاق بازرگانی آمریکا و انگلستان در صدد برگذاری مراسم بزرگداشت هیچکاک به عنوان مرد سال برآمدند و در ایام کریسمس اطلاعیه رسمی فهرست سال جدید ملکه الیزابت دوم منتشر شد و نام آلفرد هیچکاک در بخش دیپلمات ها و اتباع خارجی فهرست، همراه با لقب "سِر" آمده بود.
 
هیچکاک ورم مفصلش عود کرده بود و شدیدا درد میکشید.نبرد جسمانی هیچکاک آهسته آهسته فروکش میکرد ،بدنش را آرتروز ویران کرده بود کلیه هایش نارسا شده بود و قلبش دیگر نای تپیدن نداشت.
طی شب و بامداد 28 و29 آوریل پزشکان به بالین هیچکاک فراخوانده شدند و اعضای خانواده اول صبح به بستر او آمدند.هیچکاک در همین اواخر گفته بود:بازنشستگی من زمانی است که بمیرم . هیچکس از عاقبت خود خبر ندارد.باید بمیری تا بفهمی دقیقا بعد از مرگ چه خبر است.
درنهایت ساعت 9:17 صبح روز 29آوریل 1980 سکانس آخر فیلم زندگیِ هیچکاک نیز گرفته شد؛ بدون خشونت، بدون تعلیق...
 
و به این ترتیب بزرگ ترین کارگردان دنیا، کسی که با تک تک صحنه های فیلمهایش قواعد سینما را آموختیم، درگذشت و حال با گذشت 40 سال از مرگ او همچنان فیلمهایش در تمامی کلاس های فیلمسازی تدریس میشود
 
به یاد بزرگترین استاد سینما
سِر آلفرد هیچکاک
 

 

 

captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.
Load More...