در میان گونههای سینمایی؛ ژانر جنایی یکی از محبوبترینها است، نه به این دلیل که مملو است از فضاهای تاریک ، قتل و خون ریزی ؛ بلکه این ظرفیتهای خاص داستانی و سینمایی این ژانر است که باعث میشود تماشاگران بسیاری به آن علاقمند باشند. طوریکه از پس آن،ژانر های پرطرفداری چون Thrillerیا همان "مهیج" تولید میشوند. اگر حدوداً به یک قرن پیش نگاه کنیم میتوانیم اشخاصی را مشاهده کنیم که این ژانر را به محبوبیت کنونی رساندند. اشخاصی همانند آرتور کانن دویل (Arthur Conan Doyle) نویسنده آثار "شرلوک هلمز" یا "آگاتا کریستی" (Agatha Christie) که با نوشتن کتابهای "پوآرو و خانم مارپل" به شهرت جهانی رسیدند. ظرفیت این ژانر چنان بالاست که به راحتی توانسته با ژانر پلیسی و کارآگاهی ترکیب شده و به یکی از پرطرفدار ترین گونههای ادبیات، سینما و تلویزیون تبدیل شود. در سینما فیلمهای ژانر جنایی اکثراً معما گونه پیش میروند و در واقع با ژانر معمایی ترکیب شده اند و در نتیجه با تزریق تعلیق و سوسپانس و همچنین اکشن ؛ داستان را دلهرهآور میسازند. اثر خوش ساختی مانند "هفت" محصول سال 1995 ساختهی "دیوید فینچر" شاید مثال خوبی برای سینمای جنایی ،معمایی و دلهرهآور باشد. فیلم هفت داستان مأمور جوانی به نام دیوید میلز است که در کنار کارآگاهی کهنه کار به نام ویلیام سامرست به دنبال دستگیری یک قاتل سریالی باهوش و خطرناک است، که بر اساس ویژگیهای هفت گناه کبیره که در الهیات مسیحی آمده، به جستجوی قربانیانش میپردازد. در این فیلم، بازیگران بزرگی نظیر مورگان فریمن، برد پیت، گوئینت پالترو و کوین اسپیسی به ایفای نقش پرداختهاند. فینچر که در دههی هشتاد میلادی، یکی از سرشناسترین کارگردانان موزیک ویدئو به حساب میآمد، فیلم هفت را در سال ۱۹۹۵، سه سال پس از تجربهی ناموفق فیلم "بیگانه ۳" (Alien 3) به عنوان دومین فیلم بلند کارنامهاش ساخت. این فیلم پس از نمایش، ضمن استقبال گرم تماشاگران، با واکنشهای عموماً مثبت منتقدان همراه شده و در ادامه، فینچر را به عنوان یکی از فیلمسازان مستعد در ژانر جنایی و دلهره آور، به دنیای سینما معرفی کرد.
دیوید اندرو لئو فینچر (David Andrew Leo Fincher) متولد 28 اوت سال 1962 در دنور از ایالت کلرادو است. فینچر در 2سالگی به همراه خانوادهاش به کالیفرنیا نقل مکان کرد، یعنی جایی که وی در آنجا فارغالتحصیل شد. او با دیدن فیلم "بوچ کسیدی" و "ساندنس کید" به فیلمسازی علاقه پیدا کرد و در ۸ سالگی شروع به فیلمبرداری با دوربین هشت میلیمتری خود نمود. در آن زمان، او در ساعات خالیاش، چند تئاتر را کارگردانی کرد و در همان حین به شغلهای پاره وقتی همچون ظرف شویی در رستوران می پرداخت. دیوید فینچر 21 ساله بود که در کمپانی (ILM) به عنوان عکاس و دستیار کارگردان مشغول به کار شد و فرصت کار در فیلمهای "بازگشت جدای" (1983) و "ایندیانا جونز و معبد مرگ"(1984) را به دست آورد. سپس او شروع به ساخت آگهی تبلیغاتی و برنامههای کوتاه در شبکههای تلویزیونی کرد. در آن زمان او برای برندهایی مثل: شنل، نایکی، لیوایز، رِولون، کوکاکولا، پپسی و سونی آگهی ساخت. سپس فینچر سراغ ساخت موزیک ویدیو رفت و برای افرادی مثل «مایکل جکسون» و «مدونا» کلیپ ساخت.
در سال 1992 پس از ساخت چند کلیپ موفق، فینچر فرصت ساخت قسمت سوم فیلم معروف "بیگانه" را بدست آورد. در آن زمان، فیلم بیگانه ۳، پرهزینهترین فیلم ساخته شده توسط یک کارگردان تازهکار بود، فیلمی که نامزد اسکار بهترین جلوههای ویژه نیز شد.
دیوید فینچر در مورد فیلم های مورد علاقه اش میگوید: « به فیلمهایی علاقه دارم که از خود یک رد و اثر به جا میگذارند مثل فیلم "آروارهها "(1975) که باعث شد دیگر در دریا شنا نکنم. فینچر لیستی بلند بالا از فیلمهایی که در زندگیاش تأثیر گذاشته یا او را به سینما علاقهمند کرد را منتشر ساخت که در میان آنها میتوان به پدرخوانده ( قسمت دوم) ۱۹۷۴، بیگانه ۱۹۷۹، لورنس عربستان ۱۹۶۲، ترمیناتور ۱۹۸۴ و جنگیر ۱۹۷۳ اشاره کرد.
پس از موفقیت خیرهکننده در فیلم هفت، در سال ۱۹۹۷، فینچر تصمیم به ساخت فیلم بازی گرفت. فیلمی که از نظر ساختاری شباهت زیادی با فیلم قبلی فینچر داشت. فینچر به لحاظ دیدگاه سیاسی همواره مخالفت و موضع انتقادی خود نسبت به نظام سرمایهداری را در فیلمهایش به تصویر کشیده است. بطوری که در Fight Club «باشگاه مشت زنی» این رویکرد انتقادی سیاسی به اوج خود میرسد و رویهای آنارشیستی پیدا میکند، یا در The Social Network «شبکه اجتماعی» بهشکل بامزه و تحقیرآمیزی در کاراکتر زاکربرگ که با دمپایی در دانشگاه می چرخد و قاضی عالی رتبه ایالتی را سرکار و تحقیر می نماید، نمود پیدا کرده است.
این مایههای انتقادی سیاسی در «بازی» هم حضور موثر و ویژهای داشته است. شخصیت قهرمان با بازی خوب مایکل داگلاس وارد این بازی ناخواسته میشود و شدیداً آسیب میبیند. به نظر میآید از لحاظ تماتیک دارد تقاص گذشته خود و عیش و نوش و لذتگرایی مداوم در زندگی مرفه و پر زرق و برق خود، که برآمده از مناسبات سرمایهداری است، را پس میدهد. او نتیجه همه بدرفتاریهایش با زیردستان خود را میبیند تا سرمایهداری مورد نکوهش کارگردان قرار گیرد.
قهرمانهای فیلمهای فینچر، معمولاً افرادی تنها و طرد شده هستند و یا مهارتهای اجتماعی پایینی دارند: شخصیت «راوی» در باشگاه Fight Club مشت زنی، مردی تنها و بیخواب است که برای بهبود وضعیت خوابش وانمود میکند سرطان دارد و در کلاس های جمعی آن افراد شرکت میکند.باشگاه مشت زني Fight Club محصول ۱۹۹۹، داستان دو دوست (با بازی ادوارد نورتون و برد پیت) است که تصمیم میگیرند یک باشگاه مشت زنی زیرزمینی راه انداخته و زندگی جدیدی را شروع کنند.
فینچر، در ساخت فیلم هایش وسواس زیادی به خرج میدهد؛ حتی تیتراژ فیلمهایش همگی به نحوی متفاوت و جالب توجهاند.
در فیلمهای فینچر گاهی تصاویری نشان داده میشود که بیننده را به فکر فرو می برد، که چطور آنها را تصویربرداری کرده است. گاهی تصاویر از زاویه یک محیط بسته هستند که نمونه آنها را در فیلمهای "دختر گمشده"، "اتاق وحشت" و "بازی" میتوان یافت و گاهی تصاویری ترکیب شده با جلوهای کامپیوتری هستند و چشم بیننده را به تعقیب نماها وادار می سازند.
اتاق وحشت Panic Room فیلم بعدی فینچر پس از " Fight Club " بود که اصلاً نتوانست در حد و اندازههای فیلمهای قبلی فینچر باشد و نقدهای معمولی دریافت کرد، اما همچنان از نظر ساخت و جلوه های ویژه جزو فیلمهای مورد توجه فینچر قرار گرفته است، طوری که قسمتهای زیادی از فیلم، اکثراً در پلان سکانسها، صحنهها فول CG هستند و با نرمافزارهای رایانهای ساخته شده اند. فینچر گاهی برای مرموزتر نشان دادن فضای فیلمش به آن فیلتری سبز یا آبی اضافه می کند؛ گاهی در فضاهای تاریک نظر بیننده را با خط قاطع نور چراغقوه جلب میکند و اغلب از لنزهای آنامورفیک (یک قابلیت در تدوین فیلم) استفاده میکند.
پس از ۵ سال دوری از سینما و در سال ۲۰۰۷، فینچر تصمیم به ساخت "زودیاک" Zodiac گرفت. زودیاک روایتکننده قصهای اقتباسی از یک پرونده جنایی در آمریکاست که به قاتلی مخوف و عجیب پرداخته که در طی چندین سال به صورت زنجیروار دست به شکار میزند. روایت فیلم با نامههای ارسالی قاتل به یکی از مجلههای سن فرانسیکو آغاز گشته که در سیر پرفراز و نشیبش، فینچر به سبک خود، یک اثر معمایی و مرموز را با ضربآهنگ منظم و قاعدهمند جلو میبرد. در این اثر فیلمساز همچون فیلم هفت، قاتلش را از ابتدا در پس پرده ابهام شخصیت پردازی کرده و اساساً بوسیله کارکرد خطی درام، تخیل مخاطب را همراه بدنهروایی اثر همراه میکند. در این بین شخصیت عصبی، خودمختار و کنجکاو "رابرت گری اسمیت" با بازی خوب و اندازه "جک جیلنهال" ، تشدید کننده طول موج ضربآهنگ و باعث سرعت بخشیدن به ریتم فیلم است. فینچر در این فیلم از قانونی استفاده کرده که میگوید "انسان از چیزی که نمیبیند و نمیشناسد میترسد" و طبق این قانون فیلمش سرشار است از تعلیقهای ترسناک و لحظات دلهرهآوری.
در 2008 The Curious Case of Benjamin Button (سرگذشت عجيب ”بنجامین باتن" )توسط فينچر ساخته شد. اين فيلم داستان زندگی فردی با بازی "برد پیت" است که بر عکس سایر مردم، وقتی به دنیا میآید، پیر است و در طی گذشت سالها، جوانتر میشود. فیلم از همه نظر موفقترین فیلم فینچر است. شخصیت اصلی این فیلم الهام گرفته از یک داستان کوتاه اثر "اف. اسکات فیتزجرالد" است. فیلمنامه این فیلم را "اریک راث" نوشته است، برد پیت و کیت بلانشت بازیگران اصلی آن هستند. در گیشه، فیلم فروش بسیار خوبی داشت و در مراسم اسکار نیز نامزد ۱۳ جایزه اسکار شد و فینچر برای اولین بار نامزد اسکار بهترین کارگردانی گرديد. بخش گریم و جلوههای کامپیوتری نامحسوس این فیلم نقش به سزا و غیر قابل انکاری دربطن فیلم دارند که هر دو بخش نیز برنده جایزه اسکار شدند. در اکثر صحنهها دیتاهای صورت برد پیت را جداگانه در استودیو اسکن میکردند تا حالتهای مختلف صورت پیت را داشته باشند و سپس به مدل D3 صورت بنجامین باتن در نرمافزار منتقل شده و پس از میکس ، به صحنه اصلی فیلم، روی صورت شخصی قدکوتاه که نقش پیریهای بنجامین را بازی میکرد، اضافه میشد. ترتیب جوان شدن بنجامین و ترتیب پیر شدن بلانشت از جذابیتهای مسحور کننده فیلم به شمار میرود. کسانی که با دیوید فینچر همکاری داشتهاند؛ این موضوع را تصدیق میکنند که او روی کارش وسواس زیادی دارد و برای رسیدن به برداشت دلخواهش، دهها بار یک سکانس را فیلمبرداری میکند. او در این باره میگوید: «بعضیها میگویند میلیون راه برای گرفتن یک صحنه وجود دارد؛ اما به نظر من احتمالاً فقط 2 امکان وجود دارد که یکی از آنها هم مسلماً اشتباه است.»
فینچر در سال ۲۰۱۰ فیلمی به نام The Social Network "شبکه اجتماعی" را کارگردانی کرد. شبکه اجتماعی در مورد یک مرد جوان است که از یک استعداد غیرطبیعی برخوردار است؛ توانایی نگاه به یک سیستم کامپیوتری با قابلیتهای نامحدود و احساس شروع یک حرکت در راه رسیدن به پیروزی. نام او "مارک زاکربرگ" خالق فیسبوک است که در سن 20 سالگی یک میلیاردر شد.«شبکه اجتماعی» فیلمی است بسیار با اطمینان، بیتاب، سرد، هیجان انگیز و به خودی خود باهوش.
فینچر در سال ۲۰۱۱ کارگردانی فیلمی به نام )“The girl with the Dragon tattoo” دختری با خالکوبی اژدها( را بر عهده گرفت که البته نسخه انگلیسی از فیلمی سوئدی با همین نام است که در سال ۲۰۰۹ عرضه شده است. نسخه اول فیلم دختری با خالکوبی اژدها که در سال 2009 ساخته شد، فیلمی قدرتمند و گیرا بود و ساخت نسخهای جدید، که قادر به رقابت با آن باشد را مشکل مینمود، این موضوع باعث شد تا تماشاگران از نسخه جدید توقعات سنگینی داشته باشند. قابل تصور نبود کسی بتواند نسخه جدیدی از این فیلم بسازد که انتظارات تماشاگران را برآورده کند، اما فینچر مشخصاً در انجام این کار موفق شده و امضای او که همانا ایجاد صحنهها، وقایع و نتایجی است که هیچکس دیگر جز فینچر توان ایجاد آنها را ندارد، در بیشتر صحنههای فیلم مشهود است.
فینچر سپس در سال 2013 دست به ساخت سریالی فراموش نشدنی، ساختارشکن و شوکهکننده زد؛ سریال House of Cards داستان "فرانک آندروود" (Francis Underwood) با نقشههای زیرکانهاش را روایت می کند. سریالی با بازی شاهکار و بی نظیر "کوین اسپیسی" که تمامی قسمتهایش شوکه کننده است و هر بار که فرانک آندروود به دوربین نگاه میکند مو به تن مخاطب راست میشود. این سریال از لحاظ فنی با توجه به کارگردانی یکدست، طراحی صحنه مناسب، بازیهای بینظیر و ترفند دیالوگهای رو به دوربین کویین اسپیسی (فرانک آندروود) که در تئاتر، تلویزیون و سینما به “شکستن دیوار چهارم” معروف است، توانسته همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد به طوری که بیننده روی زشت قدرت و سیاست را با تمام وجود حس میکند و شخصیت ” فرانک آندروود” را به تمادی از این سیستم قدرت، باور میکند.
آخرين فيلم اكران شده از فينچر، پر فروشترین فیلم وی "gone girl" يك تريلر پليسي جنايي است، كه"بن افلك و رزاموند پايك" در آن به ايفاي نقش پرداختهاند. "گان گرل" براساس رمانی به قلم "گیلیان فلین" ساخته شده است که بیشباهت به اتفاقاتی که برای او در دوران بحران اقتصادی آمریکا رخ داد نیست. فینچر با ظرافت و وسواس بسیار زیاد موفق شده حساسترین فصل رمان "دختر ناپدید شده" یعنی رابطه میان نیک و اِمی و دیالوگ های روانشناسانهشان را به سینما بیاورد. رابطه میان نیک و اِمی سراسر فراز و نشیب است و فیلم تأکید بر آن دارد که ابداً هیچکس قادر به درک فرد دیگری نیست و اگرچه که خود آنها اعتقاد بر این دارند که شاید عاشق یکدیگر باشند و در رابطهشان همه موارد را بررسی کردهاند اما ابداً اینطور نیست.
در آن سال این حرف در بین سینمادوستان زمزمه میشد که انگار " gone girl " آخرین فیلم سینمایی فینچر است یا کم کم فینچر میخواهد مدتی را با سینما قهر کند. پس از 3سال دوری فینچر از این عرصه در سال 2017 همکاری دوباره با "نتفلیکس" را قبول کرد و سریالی تمام عیار در ژانر جنایی با نام "mindhunters" که به یکی از متفاوتترین سریالهای این ژانر بدل شده را خلق میکند. فینچر همچنین تهیهکننده یکی از ساختارشکنترین انیمیشنهای سریالی طول تاریخ نیز بود. همکاری فینچر با تیم "میلر" در نهایت شاهکاری به نام"Love, Death & Robots " را ارائه داد که سر و صدایی زیاد به پا کرد.
قطعاً هیچ سینما دوستی علاقه ندارد که فینچر فیلم سینمایی نسازد ولی این جدایی فینچر با سینما نزدیک به 5 سال است که طول کشیده است. در این میان شایعههایی بنا به کارگردانی قسمت دوم "world war Z" توسط فینچر به گوش میرسید که حقیقت نداشته، اما ناگهان خبر ساخت فیلم "mank" توسط فینچر همه طرفدارانش را خوشحال کرد. فیلم "زندگی نامه هرمن جی. منکیویچ" نویسنده فیلم "Citizen Kane" است. منکویچ همچنین بخاطر همکاری با "ارسن ولز" (Orson Welles) در فیلمنامهنویسی فیلم مذکور مشهور است که البته هر دوی آنها اسکار بهترین فیلمنامه را دریافت کردند. از دیگر کارهای او میتوان به The Wizard of Oz ،The Pride of the Yankees و Duck Soup اشاره کرد.
امیدواریم همگی بتوانیم پس از اکران این فیلم، دوباره تجربهای دلنشین از سینمای فینچر داشته باشیم.